دهی است از دهستان علمدار گرگر بخش جلفای شهرستان مرند واقع در 58هزارگزی شمال باختری مرندو 6هزارگزی راه شوسۀ جلفا و خوی. هوای آن معتدل و دارای 345 تن سکنه است. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات و پنبه است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ای-ران ج 4)
دهی است از دهستان علمدار گرگر بخش جلفای شهرستان مرند واقع در 58هزارگزی شمال باختری مرندو 6هزارگزی راه شوسۀ جلفا و خوی. هوای آن معتدل و دارای 345 تن سکنه است. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات و پنبه است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ای-ران ج 4)
دهی است از دهستان بیشه سر بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع در 8هزارگزی شمال خاوری شاهی. منطقه ای است کوهستانی و جنگلی. هوای آن معتدل ومرطوب و دارای 700 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رود خانه درکا و محصول آن برنج، نیشکر، ابریشم، غلات، کنف و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان شمد ابریشم، چادرشب و کرباس بافی است. راه مالرو دارد و از گله داران دهستان راستوبی سیان حدود این آبادی می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان بیشه سر بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع در 8هزارگزی شمال خاوری شاهی. منطقه ای است کوهستانی و جنگلی. هوای آن معتدل ومرطوب و دارای 700 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رود خانه درکا و محصول آن برنج، نیشکر، ابریشم، غلات، کنف و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان شمد ابریشم، چادرشب و کرباس بافی است. راه مالرو دارد و از گله داران دهستان راستوبی سیان حدود این آبادی می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
کنایه از تکۀ ابر. قطعۀ ابر. (آنندراج) (بهار عجم) (غیاث) : چرا خرقه پوشی نزیبد به شاه گل ابر زیباست بر دور ماه. ملاطغرا (از آنندراج). در شفق هر گل ابر آینه خورشید است روی پوشیده و صد جای نمایان شده ست. میرزا طاهر وحید (از آنندراج). قدح کج کرده اشکی زآن بت پنهان شکن دارم گل ابری به مژگان یادگاری زآن چمن دارم. حکیم صاحب (از آنندراج). تازه میگردد ز چشم اشکباری جان ما مجلس ما را گل ابری گلستان میکند. صائب (از آنندراج)
کنایه از تکۀ ابر. قطعۀ ابر. (آنندراج) (بهار عجم) (غیاث) : چرا خرقه پوشی نزیبد به شاه گل ابر زیباست بر دور ماه. ملاطغرا (از آنندراج). در شفق هر گل ابر آینه خورشید است روی پوشیده و صد جای نمایان شده ست. میرزا طاهر وحید (از آنندراج). قدح کج کرده اشکی زآن بت پنهان شکن دارم گل ابری به مژگان یادگاری زآن چمن دارم. حکیم صاحب (از آنندراج). تازه میگردد ز چشم اشکباری جان ما مجلس ما را گل ابری گلستان میکند. صائب (از آنندراج)
آفتاب پرست: گل ازرق که آن حساب کنند قرصه از قرص آفتاب کنند هر سویی کآفتاب سر دارد گل ازرق بدو نظر دارد لاجرم هر گلی که ازرق هست خواندش هندو آفتاب پرست. نظامی (هفت پیکر ص 267). رجوع به گل آفتاب پرست شود
آفتاب پرست: گل ازرق که آن حساب کنند قرصه از قرص آفتاب کنند هر سویی کآفتاب سر دارد گل ازرق بدو نظر دارد لاجرم هر گلی که ازرق هست خواندش هندو آفتاب پرست. نظامی (هفت پیکر ص 267). رجوع به گل آفتاب پرست شود
از لوازم زین از نقره و طلا و غیره در افسار اسب که بصورت گل باشد و بر کلۀ اسب بندند. (آنندراج) : به او چرخ در قهری پای بست گل افسارش از هالۀ مه به دست. ملاطغرا (در وصف دلدل از آنندراج)
از لوازم زین از نقره و طلا و غیره در افسار اسب که بصورت گل باشد و بر کلۀ اسب بندند. (آنندراج) : به او چرخ در قهری پای بست گل افسارش از هالۀ مه به دست. ملاطغرا (در وصف دلدل از آنندراج)
افشانندۀ گل. گل ریزنده. گل بسیار پراکنده کننده. پراکنده کننده گل و شکوفه: چنان بد که در پارس یک روز تخت نهادند زیر گل افشان درخت. فردوسی. پرستنده را گفت قیصر که تخت بیارای زیر گل افشان درخت. فردوسی. بفرمان ببردند پیروزه تخت نهادند زیر گل افشان درخت. فردوسی. سر حوض شاهی و سرو سهی درخت گل افشان و بید و بهی. فردوسی. ، نوعی از آتشبازی است. (آنندراج) : سه گونه آتش در سه جای رخشان به خانه در گل افشان بود از ایشان. (ویس و رامین). در آن بزم آراسته چون بهشت گل افشان تر از ماه اردیبهشت. نظامی. هر کجا ریگ بود رنگ گرفت هر کجا گلخنی گل افشان شد. ؟ (ترجمه محاسن اصفهان ص 100). رجوع به گلفشان و گل افشان کردن و گل افشان گشتن و گل افشانی شود
افشانندۀ گل. گل ریزنده. گل بسیار پراکنده کننده. پراکنده کننده گل و شکوفه: چنان بد که در پارس یک روز تخت نهادند زیر گل افشان درخت. فردوسی. پرستنده را گفت قیصر که تخت بیارای زیر گل افشان درخت. فردوسی. بفرمان ببردند پیروزه تخت نهادند زیر گل افشان درخت. فردوسی. سر حوض شاهی و سرو سهی درخت گل افشان و بید و بهی. فردوسی. ، نوعی از آتشبازی است. (آنندراج) : سه گونه آتش در سه جای رخشان به خانه در گل افشان بود از ایشان. (ویس و رامین). در آن بزم آراسته چون بهشت گل افشان تر از ماه اردیبهشت. نظامی. هر کجا ریگ بود رنگ گرفت هر کجا گلخنی گل افشان شد. ؟ (ترجمه محاسن اصفهان ص 100). رجوع به گلفشان و گل افشان کردن و گل افشان گشتن و گل افشانی شود